ولایت عشق

عکس - اجتماعی - سیاسی - ولایت - هنر و ادبیات - دفاع مقدس - وبلاگ

ولایت عشق

عکس - اجتماعی - سیاسی - ولایت - هنر و ادبیات - دفاع مقدس - وبلاگ

احساسات مردم را نباید تحریک کرد

امام خامنه ای، رهبر معظم انقلاب (مد ظله العالی)، چندی پیش، در واکنش به نامه نگاری های سران سه قوه، نسبت به ایجاد اختلاف هشدارهایی دادند که در این یادداشت آن را بازخوانی می کنیم.

 

  

امام خامنه ای

«یکى از راه ها، ایجاد وحدت است. اختلافات مضر است. هم اختلافات بین مسئولین مضر است؛ هم بدتر از آن، کشاندن اختلاف میان مردم مضر است. این را من به مسئولین، به رؤساى محترم هشدار می دهم. من از رؤساى قوا حمایت کردم، باز هم حمایت می کنم – مسئول اند، باید کمکشان کرد - اما به آنها هشدار می دهم، مراقب باشند. نه اینکه این نامه نگاری ها خیلى مهم باشد؛ نه، صد تا نامه بنویسند؛ کار خودشان را بکنند، اختلافات را به میان مردم نکشانند، چیزهاى جزئى را مایۀ جنجال و هیاهو و استفادۀ تبلیغاتى دشمن و خوراک تبلیغاتى رادیوهاى بیگانه و تلویزیون هاى بیگانه نکنند، صد تا نامه بنویسند؛ نامه اهمیتى ندارد. مهم این است که همۀ ما بدانیم مسئولیتی داریم، همۀ ما بدانیم موقعیت حساسى داریم.»

***

«البته اختلاف نظر، فراوان است؛ هیچ اشکالى هم ندارد - دو نفر مسئول اند، رفیق اند، اختلاف نظر هم دارند؛ همیشه هم بوده است - اما اختلاف نظر نباید به اختلاف در عمل و اختلاف در برخوردهاى گوناگون، به اختلاف علنى، به گریبان گیرى، به مچ گیرى در مقابل چشم مردم منتهى شود؛ چون آن اختلافات آن قدر اهمیت ندارد. یک وقت یک چیزهاى مهمى است، خب مردم باید مطلع شوند؛ اما این اختلافاتى که انسان می بیند بین این حضرات هست، چیزهایى نیست که این قدر اهمیت داشته باشد که حالا با ادعاهاى گوناگون، ما این ها را بزرگ کنیم، جلو چشم مردم نگه داریم، به اینها اهمیت بدهیم؛ که اهمیتى هم ندارد. اختلافات را نباید علنى کرد؛ اختلافات را نباید به مردم کشاند؛ احساسات مردم را نباید در جهت ایجاد اختلاف تحریک کرد. از امروز تا روز انتخابات، هر کسى احساسات مردم را در جهت ایجاد اختلاف به کار بگیرد، قطعاً به کشور خیانت کرده

دیدار در مسجد گوهرشاد

قبل از دیداری که در یاددشت قبل روایت شد، دیداری استثنایی در مسجد گوهرشاد مشهد قابل عرض است.

 

سفری به مشهد مقدّس در قالب یک اردوی دانشجویی داشتیم. گاهی که تا نیمه شب در حرم بودیم، از ترس اینکه خستگی و ضعف مانع حضور در حرم به هنگام نماز صبح گردد، شب را در حرم می ماندم و یکی دو ساعت – آماده باش- در گوشه ای می خوابیدم. معمولاً حدود یک ساعت به اذان صبح، خدّام، به خواب رفته ها را بیدار می کردند. آن شب حدود سه ساعت به اذان صبح، به امید اینکه دو ساعت استراحت کنم، در گوشه ای از ایوان «مقصوره»ی مسجد گوهرشاد – همان ایوانی که منبر معروف امام زمان علیه السلام قرار دارد – دراز کشیدم. یک ساعت هم نشده بود که با نهیب خادمین بیدار شدم. ساعت را که نگاه کردم تعجب کردم، چون خدّام زودتر از موعد هر شب آمده بودند. همان 60 - 50 دقیقه کار خودش را کرده بود و دیگر احساس خواب آلودگی نداشتم. 

 

بلند شدم تا به سمت حوض بروم و وضو بگیرم که دیدم یکی دو نفر از تشرّف مقام معظم ولایت به حرم مطهر سخن می گویند. نمی دانم که بودند و از کجا خبر داشتند، اما به همراه هم در مسیری قرار گرفتیم که بنا بود حضرت آقا از آنجا گذر کنند.

در وسط ضلع غربی صحن مسجد، جلو ایوانی که دو طرف آن جایگاه خادمان بود ایستادیم. ده – بیست نفر بیشتر نبودیم. چند دقیقه نگذشت که حضرت آقا از در میانی سمت راست ایوان وارد شدند و در عرض ایوان، به سمت بخش دیگر رفتند. فقط این قسمت مسیر در دید زائرین بود و در آن سال ها مسیر وی.آی.پی که کاملاً از دید زائرین دور باشد وجود نداشت. به محض اینکه حضرت آقا به همراه چند نفر نمایان شدند، ما بدون هماهنگی و ناخودآگاه شروع به صلوات فرستادن کردیم، با صدایی معمولی و خالی از فریاد. 

 

حضرت آقا به زیبایی هر چه تمام تر عصا زنان مسیر را طی می کردند و به نزدیک در بعدی که رسیدند، ایستادند و سلام و تفقدّی کردند و سپس با اشاره عصا (که بی نهایت زیبا و دل پذیر بود) خداحافظی کردند و با همان شکوه و زیبایی مسیر را ادامه دادند تا از نظر دور شدند. 

 

صحن مسجد گوهرشاد
ایوان بلندی که سمت راست تصویر مشاهده می کنید محل عبور حضرت آقا بود. در دو طرف ایوان 

– که از این زاویه پیدا نیست – جایگاه اداری و استراحت خادمین  قرار دارد که معظم له 

از در جایگاه سمت راست خارج شدند و پس از پیمودن عرض ایوان، به جایگاه 

رو به رو وارد شدند و لابد به محلی که نزدیک ضریح مقدس 

در نظر گرفته شده بود، رفتند.

اصلاً یادم نیست که شعاری هم سر دادیم یا خیر، فقط همان صلوات ها و سلام و علیک را به یاد دارم و آن لذّت مسحور کننده دیدار سحرگاهی. این دیدار را که شهد آن هنوز در کامم باقی است، نه به عوض انس آن شب ها با حضرت ثامن الحجج (ع)، بلکه از لطف و کرامت امام رئوف (ع) نسبت به گدایان بی بضاعت حضرتشان می دانم.

 

یک دیدار به یاد ماندنی

به لطف خدا بارها و بارها به دیدار مقام معظم رهبری شتافته ام. ماجرایی که نقل می کنم مربوط به اولین دیدار با مقام معظم رهبری از فاصله ای نزدیک تر است. پیش از این دیدار، بارها ایشان را دیده بودم و پس از این دیدار نیز ... که بماند، اما خاطره ای که درصدد نقل هستم، از جهاتی برایم بسیار ارزشمند و ماندگار است:

 

 درست یادم نیست چه سالی بود، اما یکی از سال های دهه 70 بود که حاج مجتبی شاکری تماس گرفت و گفت:«می خواهیم بریم یه جای خوب اگر گفتی کجا؟» گفتم:«وقتی میگید جای خوب یعنی دیدار آقا دیگه». گفت:«درسته خودت رو برسون».

خودم را رساندم. ماه مبارک و یکی از شب های احیا (یا شب قبل و بعد احیا) بود. دانشجویان جانباز مهمان افطاری حضرت آقا بودند. البته من آن موقع دیگر دانشجو نبودم. نزدیک اذان داخل حسینیه امام خمینی بودیم. نصف حسینه را با پرده جدا کرده بودند و نماز در بخش جلو برگزار می شد. به محض اینکه نماز تمام شد، محافظین مهمان ها را با «بفرمایید بفرمایید» به سر سفره دعوت می کردند که خیلی ها حرف گوش کن بودند و سریع سر سفره جا گرفتند. تعدادی هم دوست داشتند که حضرت آقا را تا لحظه آخر ببینند که من هم جزوشان بودم. ضلع غربی حسینیه یک راه باریک با داربستی به ارتفاع حدود 60 سانتی متر جدا شده بود و روی داربست ها با همان گلیم های دوست داشتنی کف حسینیه پوشانده شده بود. چند متر مانده به در خروجی وسط ضلع غربی، پرده نصب شده بود و دیگر مسیر خروج حضرت آقا مشخص نبود و این طور القا می شد که حضرت آقا قصد خروج از درب وسط ضلع غربی دارند.

جمعیت با شعار و ابراز ارادت به سمت مسیر خروج هجوم بردند که من در میان نفرات جلویی بودم. حضرت آقا نیز با لبخند و تکان دست به ابراز احساسات پاسخ می دادند. هجوم جمعیت باعث شد که در حال زمین خوردن روی داربست حدود 60 سانتی متری بنشینم و به دلیل ازدحام دیگر نمی توانستم بلند شوم. حضرت آقا همین طور که دست تکان می دادند و به سمت در خروجی می رفتند، به من که رسیدند، چون پایین تز از بقیه، نشسته روی داربست و نزدیک تر از همه به ایشان بودم، با نگاه مستقیم و لبخند، اختصاصاً دستی برای این جانب تکان دادند. به گمانم مکث کوتاهی هم کردند. بعد از این به خاطر وجود پرده، از دید خارج شدند و به خیال ما از حسینیه بیرون رفتند.

ما نیز به سمت سفره های افطار رفتیم. به جای اینکه در اولین جای خالی بنشینم، از میان سفره ها حرکت و همه جا را با دقت نگاه کردم. حس می کردم یک جای خوبی هست که باید آن را بیابم. کمی که جلو رفتم، دیدم در ضلع غربی حسینیه پرده ای هست که محافظین با فاصله جلو آن صف کشیده اند و هر که را می بینند که هنوز سرپاست، دعوت به نشستن می کنند. دقت که کردم دیدم پرده تا آخر حسینیه ادامه ندارد و از آخر پرده سفره ای دیگر پیداست. به آرامی خود را به آخر پرده رساندم و به تنها سفره ای که پشت آن بود رسیدم.

خدایا چه می دیدم؟! سمت چپ و در عرض سفره حضرت آقا نشسته بودند و چند پتو با ملحفه سفید در طول سفره و دو طرف به طول حدود چهار متر پهن شده بود و چند چهره سرشناس نیز در جوار حضرت آقا دیده می شدند. به راحتی می توانستم در همان ردیف و در چند متری حضرت آقا روی پتو بنشینم، اما تصمیم دیگری گرفتم. رفتم و درست مقابل حضرت آقا و در عرض سفره نشستم. طول سفره حدود 15 الی 20 متر بود. درست است که از معظم له دور شده بودم، اما حسنش این بود که دقیقا رو به روی ایشان بودم و می توانستم یک دل سیر ایشان را ببینم.

کم کم سفره از حاضرین پر شد. پرده و محافظین برای جلوگیری از حضار نبود، بلکه فقط برای ممانعت از ازدحام بود. حواسم فقط به افطار نبود، بلکه واضح است که تمام حرکات حضرت آقا را زیر نظر داشتم. ایشان در حال افطار کردن، با لبخند به اطرافیان توجه داشتند و به سخنان ایشان گوش فرا می دادند. چنان لبخند می زدند که هر که اطراف ایشان بود به وجد می آمد تا سخن بگوید. هر از گاهی نیز نگاهی به رو به رو و جایی که بنده نشسته بودم می انداختند که نمی توانستم به چشمان ایشان نگاه کنم و از خجالت سرم را پایین می انداختم.

افطار نان و پنیر و خرما – و به گمانم گردو – بود و شام زرشک پلو با مرغ که بسیار خوب طبخ شده بود. زولبیا و مخلفاتی مثل ماست و نوشابه هم بود. یادم هست که ایشان از همه نعمت ها استفاده کردند. حتی چای افطار و چای بعد از شام را نیز میل فرمودند. تنها چیزی که نخوردند نوشابه بود.

افطار و شام به پایان رسید و چند دقیقه ای نیز به گپ زدن گذشت و نهایتاً ایشان به قصد ترک سفره برخاستند. دانشجویانی که سر این سفره بودند، شعار گویان در دو طرف سفره حرکت کردند و نزدیک رهبر معظم انقلاب با دستور محافظین متوقف شدند. محافظین از ابتدا نیز از همین مسئله نگران بودند که این همه مخفی کاری به خرج داده بودند.

فکر می کنید بنده چه کردم؟ از جایم برخاستم ولی جلو نرفتم. به تنهایی در طرف دیگر سفره ایستاده بوم و از همان فاصله 20 – 15 متری، همراه دیگرانی که به جلو هجوم برده بودند شعار می دادم و دست تکان می دادم. حضرت آقا نیز به نشان خداحافظی برای حاضرین دست تکان می دادند. در آخرین لحظه به سمت رو به رویشان که بنده بودم با دست اشاره کردند و چون دورتر بودم کمی دست و سر مبارک شان را بالا آوردند و به این صورت، اختصاصی با بنده خداحافظی کردند.

 

 این ماجرا را بارها و بارها با لذت برای دوستان و آشنایان تعریف کرده ام و مشخص است که همه از شنیدنش لذت برده اند، اما برای نخستین بار است که آن را می نویسم و منتشر می کنم.

مقابله باامام خامنه ای آسان نیست / رهبری او جهانی است

 

کریستین ساینس مانیتور در خبری تحلیلی تلاش کرد به شخصیت و تفکرات مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای بپردازد و این تیتر را برای تحلیل خود برگزید: «بخشی از تفکرات آیت الله آهنین ایران».

کریستین ساینس مانیتور در سایت خود نوشت: «چرا آیت الله آهنین ایران، به آمریکا بی اعتماد است و این آیا اشاره به مذاکرات هسته ای دارد و یا نشان دادن آمادگی برای رویارویی با غرب است؟» این سایت در ادامه افزود: «هنوز برای بسیاری [امام] خامنه ای که عمامه ای مشکی به سر دارد و علامتی است که نشان می دهد وی از اولاد حضرت محمد (ص) است به عنوان یک معماست. یک روحانی انقلابی با شور و مشتاق شعر که با یقۀ شیخی اش کاملا شیک در انظار ظاهر می شود».

سایت این روزنامۀ آمریکایی نوشت: «پس از 1989 [امام] خامنه ای به عنوان یک بازیگر قدرتمند در عرصۀ بین المللی مطرح شد» و اذعان کرد که «امروز ایشان یک شخصیت انعطاف ناپذیر و در حال تقویب ایران به عنوان محور مقاومت است، آن هم در جنگی که هدفش شکست تکبر آمریکا و هم پیمانان غربی اش، و از بین بردن اسرائیل است. [امام] خامنه ای دارای تفکرات ناشناخته ای است که برای فهم آن باید در شخصیت ایشان مطالعه کرد».

کریستین ساینس مانیتور ادامه داد: «[امام] خامنه ای همواره با بی اعتمادی به غرب به پیش آمده است و سیاست واشنگتن را در تلاش برای تغییر نظام ایران می بیند. [امام] خامنه ای همیشه سعی کرده حفظ نظام را بر همه چیز مقدم کند».

این سایت به نقل از «فریده فرهی» کارشناس مسائل ایران در دانشگاه هاوایی نوشت: «ما باید به [امام] خامنه ای به عنوان فردی که در تمام جهات اثرگذار است نگاه و فکر کنیم». فرهی به سیاست های ضد ایرانی واشنگتن در دهه های گذشته در شکل گیری بی اعتمادی به آمریکا اذعان کرد.

مادح خورشید مدّاح خود است؟!

بعضی وقت ها که اشخاص به تمجید از مقام معظم رهبری می پردازند، در حقیقت از خود تعریف می کنند. به عبارتی حرف ناخودآگاهشان این است که «من کسی هستم که امام خامنه ای را دوست دارم» یعنی «من کسی هستم که قدر و منزلت امام خامنه ای را می شناسم» و به قول مولانا در حقیقت نفس خود را مدح می کنند نه خورشید را.

بعضی وقت ها هم افراد برای سوء استفاده خود را به ولایت می چسبانند. این آدم ها همیشه خطرناک، کثیف و غیر قابل پیش بینی اند.

خیلی وقت ها هم هست که بعضی ها واقعاً از روی شناخت و عشق و همچنین از روی تکلیف و به خاطر رضای خدا، یاد مقام معظم ولایت را پاس می دارند و تلاش می کنند که هم خود در راه او قدم بردارند و هم به یاد دیگران بیندازند که سعادت در این راه است و رمز غلبه بر مشکلات و پیروزی بر دشمن، پیروی از ولایت فقیه است.

دو گروه نخست باعث می شوند که بعضی ها از بیم متهم شدن به ریاکاری، از این که خود را به رنگ و روی ولایت در بیاورند، گریزان شوند. این دسته معمولاً جملاتی شبیه این دارند که «من از این کارها یا اداها خوشم نمی آید». باید گفت مگر نه این که بسیاری از واجبات ما در علن انجام می شود؟ آنچه اهمیت دارد و باید بدان پایبند بود این است که تمامی اعمال ما باید از روی تکلیف و برای خشنودی خدا صورت پذیرد و آشکار و پنهان بودن عمل در درجۀ بعد است.

این وسط شیطان هم مثل همیشه بیکار نیست و با وسوسه در قلب من و شما، ما را نسبت به عاشقان رهبر معظم انقلاب بدبین می کند. اگر ضعیف باشیم و تن (بخوانید ذهن) به وسوسۀ شیطان بدهیم، همۀ عاشقان ولایت را ریاکار خواهیم دانست.

چرا می گوییم امام خامنه ای ؟!!!

اشاره: سال‏ها گذشت تا بفهمیم آنها که با ادعای ارادت به حضرت امام خمینی(ره) شأن امت و امام را به موزه سپردند و اجازه ندادند که بگوییم امام خامنه‏ای ریگی به کفش دارند. امروز که ما می‏گوییم امام خامنه‏ای، منافقین شمشیر از رو بسته و خائنین و وطن فروشانی که در آخور دشمن پناه گرفته‏اند، به شدت اعتراض می‏کنند تا بیشتر بدانیم یاران سابق امام خمینی(ره) – بخوانید یاران نفوذی امام خمینی(ره) – چه همه با دشمنان امام خمینی(ره) همنوا هستند. باری مطلب زیر که چندی پیش در اینترنت منتشر شد، را نمی‏دانیم چه کسی و در چه جمعی ادا کرده است، اما هر چه هست حرف ما و حرف تمام حزب اللهی‌هاست و از خواندن چند باره‏اش ضرری متوجه‏مان نمی‏شود.

  • غربی‌ها با سه کلیدواژه‌ی آزادی، دموکراسی، و حقوق بشر افکار عمومی را اداره می‌کردند. شرقی‌ها با دو کلیدواژه‌ی مبارزه‌ی پرولتاریا با امپریالیسم و برابری. امام پنج کلیدواژه‌ی قرآنی را در مقابل آن پنج کلیدواژه قرار دادند.
  • اصل «امامت‌محوری» مهم‌ترین کلیدواژه بود. سیستم امت-امامت حرف جهانشمول اسلامی بود که در عرصه‌ی سیاست احیا شد.
  • ده سال هر کاری کردیم، یک رسانه‌ی غربی پیدا شود که بگوید «امام خمینی»، نشد! همه می‌گفتند «آیت‌الله خمینی».
  • سال 59 به یکی از اساتید یهودی آلمان گفتم «استاد! چرا رسانه‌های شما نمی‌گویند امام خمینی؟». خنده‌ای کرد و گفت «آخر ما بعضی چیزها را متوجه شدیم!». کیف‌اش را باز کرد و یک کتاب درآورد. ترجمه‌ی آلمانی کتاب «ولایت فقیه» امام بود. گفت «آقای خمینی یک تئوری جهانی دارد. وقتی ما بگوییم "امام"، ایشان بین کشورهای دنیا شاخص می‌شود. چون کلمه‌ی "امام" قابل ترجمه نیست. ولی وقتی بگوییم "رهبر"، این کلمه در فرهنگ غرب بار منفی دارد. دیگر ما ایشان را کنار استالین و موسیلینی و هیتلر قرار می‌دهیم. کلمه‌ی "رهبر" به نفع ما و کلمه‌ی "امام" به نفع آقای خمینی است. از طرف دیگر اگر ایشان یک جایگاه دینی دارد، ما به ایشان می‌گوییم "آیت‌الله"، اما "امام" یک بار معنوی دارد! از طرفی ایشان آن طور می‌شود امام امت اسلامی که مسلمان‌های دنیا را دور خودش جمع بکند!». با این صراحت این را به من گفت.
  • یک رسانه‌ی غربی یا شرقی را پیدا نمی‌کنید که گفته باشد «امام خمینی». آن موقع ما امتحان کردیم رسانه‌های غربی آیا می‌پذیرند ما یک آگهی بدهیم به نام «امام خمینی»؟ می‌خواستیم 60،000 مارک بدهیم که یک آگهی چاپ کنند، قبول نکردند!
  • شهریور 58 که در مجلس خبرگان قانون اساسی شهید بهشتی کلمه‌ی امامت را در قانون اساسی گذاشت، ریاست آن مجلس با آقای منتظری بود. امام خمینی گفت شما نمی‌توانی مجلس را اداره کنی، برو کنار، آقای بهشتی اداره کند. وقتی شهید بهشتی آمد اصل پنجم را مطرح کند که ولی فقیه نائب امام زمان و امام امت اسلامی است، کشور ریخت به هم. بازرگان اعلام استعفای دسته‌جمعی دولت را کرد. امیرانتظام اعلام کرد که مجلس خبرگان قانون اساسی باید منحل شود. سر یک کلمه کشور ریخت به هم!
  • امامت‌محوری، امّت‌گرایی، عدالت‌گستری، و دوقطبی مستکبرین-مستضعفین اساس تئوری امام خمینی بود.
  • امام خمینی از دنیا رفتند. آقای هاشمی رفسنجانی آمدند پنج روز بعد از رحلت امام خمینی در دومین خطبه‌ی اولین نمازجمعه‌ی بعد از رحلت امام، راجع به ولایت فقیه دو جمله گفتند. یک : «ما نمی‌خواهیم بعد از رحلت امام خمینی به جانشی ایشان "امام" بگوییم». این همه دعوا داشتیم با شرق و غرب؛ امام حاضر شد شهید بهشتی را قربانی کند برای این کلمه؛ قانون اساسی پنج بار روی امامت ولی فقیه تأکید کرده، امام این را از سال 48 مطرح کرده، شما می‌گویی نمی‌خواهیم؟ به اسم اعزاز امام خمینی گفتند به جانشین‌اش نمی‌گوییم امام! انگار یکی به شما بگوید من چون خیلی شما را دوست دارم، افکار شما را می‌خواهم با شما دفن کنم! جمله‌ی دوم‌شان این بود : «خبرگان مرجع تعیین نکرده است». یعنی جانشین امام خمینی نه مرجع است و نه امام.
  • وقتی ایشان جای «امام» گذاشت «رهبر»، «امّت» شد «ملّت». یعنی عملاً سیستم ملت-رهبر انگلیسی‌ها را پذیرفتیم و سیستم امت-امامت امام خمینی را کنار گذاشتیم. وقتی «امّت» شد «ملّت»، عناصر امّت یعنی «خواهران و برادران قرآنی» -که وظایفی مثل امر به معروف و نهی از منکر نسبت به هم دارند-، تبدیل شدند به عناصر ملت یعنی «شهروند» و « هموطن».
  • اما کلمه‌ی سوم یعنی «عدالت»؛ مقدس‌ترین کلمه‌ای که آقای هاشمی در دوران ریاست‌جمهوری‌شان ابداع و به تحمیل کردند به نظام اسلامی، کلمه‌ی «توسعه» بود. فرق عدالت و توسعه این بود که «عدالت» را خدا و پیغمبر (ص) و علی مرتضی (ع) تعریف می‌کنند، اما «توسعه» را صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی و صهیونیست‌های عالَم.
  • در عرصه‌ی بین‌الملل هم دو کلیدواژه‌ی قرآنی «مستکبرین» و «مستضعفین» را ایشان اصلاح کردند و گفتند «مستکبرین» فحش و توهین‌آمیز است! به جایش بگوییم «قدرت‌های جهانی»! خب وقتی گفتی «مستکبرین» باید با آن‌ها «مبارزه» کنی، اما وقتی گفتی «قدرت‌های جهانی» باید با آن‌ها «تعامل» کنی. «مستضعفین» را هم کردند «قشر آسیب‌پذیر»؛ یعنی آدم‌های بی‌عرضه‌ای که خودشان پذیرای آسیب‌اند!
  • پنج کلیدواژه‌ی قرآنی امام خمینی که اساس گفتمان نهضت اسلامی بود، توسط ایشان تغییر پیدا کرد به همان کلیدواژه‌هایی که دشمنان می‌خواستند.
  • تا موقعی که کلیدواژه‌های قرآنی امام خمینی –که رأس آن‌ها امام بودن ولی فقیه است- احیا نشود، هر کاری که بکنیم، وصله‌پینه کردن است.
  • شما هر لعنی که به ...... بکنید، این قدر جگر دشمنان نمی‌سوزد که بگویید «امام خامنه‌ای».
  • مشکلی که هست هم این است که همه می‌گویند «دیگران بگویند ما هم می‌گوییم!». اصولگراها می‌گویند صداوسیما شروع کند، ما هم می‌گوییم! صداوسیما می‌گوید ما که از روحانیون نمی‌توانیم جلو بیفتیم! روحانیون می‌گویند تا مدیران ارشد نظام خودشان نگویند که ما نمی‌توانیم جلوی مردم بگوییم! مدیران ارشد می‌گویند وقتی جوانان انقلابی هم نمی‌گویند، ما بگوییم و هزینه بدهیم؟! و...
  • بعضی هم می‌گویند نگوییم چون قبلاً کسی (حشمت‌الله طبرزدی) این کار را کرده و سابقه‌ی خوبی ندارد این کار در ذهن مردم! خب خوب‌ها باید پرچمدار این کار شوند که این کار به اسم آن‌ها ثبت شود و آن سابقه پاک شود.
  • آیت‌الله سید محمدباقر حکیم پا می‌شود می‌رود نجف. از آن‌جا نامه می‌نویسد به «حضرت آیت‌الله العظمی امام خامنه‌ای». یک هفته بعد شهیدش می‌کنند. آن مرد بزرگ می‌فهمد که باید از آن‌جا پیغام دهد «امام خامنه‌ای». سید حسن نصرالله می‌فهمد در سخت‌ترین شرایطی که دارد، باید بگوید امام خامنه‌ای! ما اینجا نشسته‌ایم و نمی‌گوییم!
  • اگر نعمت خدا را قدر ندانیم، می‌فرماید «انّ عذابی لشدید». روز قیامت هم آن‌جا ندا داده می‌شود که «وقفوهم انّهم مسئولون، ما لکم لا تناصَرون». هی حرف را انداختند از این طرف به آن طرف.